آیا پخش سریال «تاسیان» متوقف شد؟ رایزنی فرهنگی ایران و ترکیه برای تقویت همکاری‌های کتابخانه‌ای «گفت‌وگویی درباره حقیقت در علم، هنر و دین» در کنفرانس مسکو نقد و بررسی کتاب دشنام‌های سرگردان در حوزه هنری خراسان رضوی «دیباچه نویسی بر مرقع» روایتی از هنر و ادبیات در قاب کتاب حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در هفته فرهنگی ایران در دوحه| نمایش شکوه هنر و تمدن ایرانی پیوند موسیقی، فرهنگ و اقتصاد در جزیره با برگزاری جشنواره ملی «عودنوازی قشم» نهمین جشنواره ملی تئاتر ایثار با حضور ۱۷ اثر برگزیده از روز دوشنبه (۶ اسفند ۱۴۰۳) آغاز می‌شود «جین آستن» روایتی از عشق، اشتباه و هوشمندی زمان و مکان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران اعلام شد ششمین جشنواره فیلم کوتاه بسیج اختران در نیشابور برگزار می‌شود درگذشت کارلوس جیه‌گس، فیلم‌ساز برجسته برزیلی معرفی منتخبان مرحله اول داوری جشن مستقل سینمای مستند ایران آغاز فیلم‌برداری فیلم مرگ رابین هود با بازی هیو جکمن ترجمه رمان‌های «شاه بی‌سرگرمی» و «هیچ‌چیز مال تو نیست» منتشر شد پوستر رسمی فیلم اودیسه، کریستوفر نولان منتشر شد + عکس
سرخط خبرها

حکایت همبرگر دوبل در  ساحت عرفان عملی

  • کد خبر: ۱۲۸۶۰۰
  • ۱۶ مهر ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۷
حکایت همبرگر دوبل در  ساحت عرفان عملی
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در روزگاران قدیم پیر صاحبدلی در یکی از محلات قدیمی شهر خانه داشت و خانه اش محل رفع حاجات معنوی اهالی محل بود. اهالی محل نیز همواره به او احترام می‌گذاشتند و مراعات حال او را می‌کردند و او را در همه کار بر خود مقدم می‌داشتند و همیشه اجازه می‌دادند در صندلی جلو کنار پنجره بنشیند و میوه‌های نوبرانه را خریداری نماید و هیچ گاه نمی‌گذاشتند در صف نان بایستد و به محض آنکه به نانوایی می‌رسید، صف را باز‌ می‌کردند تا اول از همه نان بگیرد و از این رو بسیار بدعادت شده بود.

پیر صاحبدل روزی برای انجام کار اداری به مرکز شهر مراجعه کرد. از آنجا که نظام اداری مانند روزگار ما کارآمد و خدمت رسان و شفاف و قاعده‌مند و منظم و سالم نشده بود، انجام کار اداری اش تا ظهر طول کشید و وقتی هنگام ظهر از اداره بیرون آمد، احساس گرسنگی شدیدی کرد. پس به یک نانوایی مراجعه کرد تا نان بخرد و بخورد و طبق عادت به جلو صف رفت و گفت: بی زحمت یک دانه نان.  

نانوا وقتی پیر صاحبدل را دید که توی صف زده است، با عصبانیت به او گفت: هوی عمو، کوری؟ صفو نمی‌بینی؟ پیر صاحبدل نگاهی به صف کرد و از آنجا که از لحن بد نانوا ناراحت شده بود، گفت:‌ای نادان، من در محل خودمان هیچ گاه داخل صف نمی‌ایستم. نانوا گفت: پس برو محل خودتان، ما نان نداریم،‌ای دانا.

 پیر صاحبدل که از یک سو گرسنگی و از سوی دیگر بی ادبی نانوا اعصابش را ساییده بود، گفت: کاری نکن سوسکت کنم. نانوا گفت: تو اگر از این کار‌ها بلدی، به جای اینکه مرا به سوسک تبدیل کنی، یک چیزی را به نان تبدیل کن بخور اعصابت آرام شود.

 پیر صاحبدل وقتی دید علاوه بر شخص او، ساحت عرفان نظری و کرامات باطنی نیز مورد توهین و تحقیر واقع شده است، چشمانش را بست و همه قوای معنوی اش را به کار گرفت و انرژی‌های پراکنده موجود در کائنات را نیز هم جهت کرد و وردی خواند و نانوا را به سوسک تبدیل کرد.

از قضا یکی از بازرسان اداره بهداشت که به طور نامحسوس در داخل صف نان ایستاده بود تا وضعیت بهداشتی نانوایی را مورد بررسی میدانی قرار دهد، به محض مشاهده سوسک، دستور پلمب نانوایی را صادر کرد و مأموران اداره بهداشت در نانوایی را بستند و قفل زدند. پیر صاحبدل نیز به ساندویچی روبه روی نانوایی مراجعه کرد و یک همبرگر دوبل با پنیر و قارچ و نوشابه سیاه سفارش داد و خورد و اعصابش آرام شد و به محل خودشان بازگشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->